به گزارش خبرنگار شبکه اطلاع رسانی سلام کنگاور؛ همیشه به شما افتخار کرده ام، به بزرگ مردی و رشادتتان، به شجاعت و شهامتتان، چقد دل من و بچه های شهر به بودن تو و همرزمان دلیرت قرص است.
وقتی اخبار و شبکه های تلویزیون کشورهای ویران را نشان می دهد و کودکان یتیم و آواره را به تصویر می کشد چقدر به وجودتان افتخار میکنم خیالم راحت است که با وجود شما کسی جرات نمیکند نگاه چپ به کشور و خانه هایمان بیندازد
خیالم راحت است که کسانی هستند و شبانه روز مرز هایمان را پایش میکنند و نمیگذارند حتی سایه دشمن به مرزهایمان بیفتد درست مثل زمانی که حاج قاسم بود…
راستی یادش بخیر… حاج قاسم را میگویم چقدر دلم برای آن گام های استوار که نقاط صفر مرزی را در می نوردید تنگ شده چقد دلم نگاه و لبخند پدرانه اش را میخواهد.
می دانی؟!… تو را که داشتم انگار هنوز حاج قاسم را داشتم بگذار بی پرده بگویم حاج قاسم را چون پدر می دانستم و با رفتنش چون کودکان سوریه بی پناه شدم و حالا با رفتن تو من بار دیگر پدری مهربان را از دست داده ام و جای دستهای نوازشگرت برسر کودکان شهرم خالیست.
همه جای شهر سخن از توست همه حیران و سرگردانند انگار که ارزشمندترین چیز زندگیشان راگم کرده اند.
وقتی تصویرت را در قاب تلویزیون دیدیم و خبر شهادتت که مخابره شد پتک سنگینی بود که بر سرمان فرود آمد
چقدر هوای این روزهایم بارانی است…
چقدر دلم میخواهد سر بر دیوارهای شهر بگذارم و بلند بلند گریه کنم.اما نه… مگر نه اینکه حاج قاسم گفت ما ملت شهادتیم… پس باید ایستاد… باید استوار ماند و زینب وار راهتان را ادامه داد آخر ما ملت امام حسینیم و غیر از این از ما انتظاری نیست.
مبادا دشمن گمان کند که ترسیده ایم. این آب و خاک بزرگ مردان فداکاری را دارد که یکی پس از دیگری پدرانه از سرزمینشان دفاع می کنند و دشمنان زبون تر از آن اند که بتوانند حتی نامتان را بر زبان بیاورند.
گفته بودند که چهارشنبه میایی و پس از مدت ها قدم بر دیدگانمان می گذاری و بر می گردی به شهر و خانه پدری ات و من با کوله باری از دلتنگی و چشمانی پر اشک کوچه ها را برایت آب و جارو کرده ام و از این پس هرسال ۱۵آذر ماه در تقویم شهرمان رنگ و بوی تورا میگیرد ای شهید مدافع حرم آل الله.
امروز چهارشنبه است پانزدهم آذرماه و تو آمده ای و من خیابان ها را به شوق دیدنت زیر پا می گذارم
در هیچ کجای شهر غریبه نیستم هرجا که میروم مردان و زنانی را می بینم که با اسفند و عکس فرزندان شهیدشان به استقبالت آمده اند تا بگویند بار دیگر فرزندی رشید و دلاور را از دست داده اند.
مادری قد خمیده را می بینم که قاب عکس پسر جوانش را در دست دارد و با پر چادرش اشک هایش را پاک می کند و چیزهایی زیر لب زمزمه می کند. به او نزدیک می شوم پای درد و دلهایش که می نشینم از پسرش می گوید که در سالهای جنگ به جبهه رفته و هنوز برنگشته است نفسم از سنگینی این همه درد به شماره می افتد او اما لبخندی می زند و می گوید هرشهیدی که می آید بوی پسرم را می دهد. وحالا پدران و مادرانی که برای وداع با پیکر مطهرت از جای جای کنگاور و شهرهای دیگر هم آمده اند. چه استقبال باشکوهیست و تو در میان سلام و صلوات در میان خیل عظیم مشتاقان و مردم ولایتمدار شهر با ندای الله اکبر و لااله الاالله راهی خانه ابدی ات میشوی و به همرزمان شهیدت می پیوندی.
روحت شاد و یادت تا ابد در دلهایمان چون خورشید می درخشد
گزارش از زینب رشتیانی خبرنگار شبکه اطلاع رسانی سلام کنگاور