به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی سلام کنگاور هرسال نزدیکی های اربعین که میشود بیشتر هوایت را میکنم ، دلم تنگ میشود برای روضه هایت، برای خیمه های سیاهی که در شهر برپا می شود برای بوی اسفند مادر پیری که هنوز چشم به راه فرزند شهیدش است و داغ دلش را پشت صدای طبل ها و سنج ها پنهان میکند و بی صدا با روضه های تو اشک میریزد.
حتی دلم برای طعم چای روضه هایت هم تنگ میشود…
اما امسال یک جور دیگر دلتنگ توأم میدانی چرا؟
چون هر روز موکبت را میبینم چون ظهرها که از محل کار خارج میشوم زائرانت را می بینم که دسته دسته میهمان خان پربرکت توأند و من میمانم و دستانی خالی و پایی که نمیتواند خودش را به تو برساند.
چون هر روز دوستانم می آیند و خداحافظی میکنند و میروند کربلا… و سهم من فقط التماس دعایی است که طلب میکنم و باز در کنج تنهایی خودم اشک میریزم .
میدانی آقا جان امسال یک جور دیگر دلتنگت میشوم دلم برای خودم می سوزد که نمیتوانم قدم در راه کربلایت بگذارم و دستانم را در مشبکهای ضریح شش گوشه ات گره زده و از ته دل زار بزنم و اشک بریزم.
کاش میشد طلب کنی مرا، کاش می شد طعم شیرین ماندن بر سر دوراهی بینالحرمین را میچشیدم.
آقا نگاهم کن! محتاج نظری از توأم! دلم تاب این همه سرگشتگی بی پایان را ندارد.
کودکی را می بینم که در اطراف موکب با مشک آب کوچکش آب به زائران میدهد دلم از صدای شُرشُر آب آشوب میشود پیرمرد سیاه پوش گلاب به سرو روی میهمانانت می پاشد و من مثل هرسال در اربعین ذوب می شوم.
✍️نوشته شده توسط زینب رشتیانی خبرنگار و فعال رسانهای

